












راز بقا: در اولین بعدازظهر سفر به ماسای مارا با Wild Eye، چهار شیر ماده را در نزدیکی لگا پیدا کردیم که به سمت محلی میرفتند که در آنجا «نشیپای»، یوز ماده را دیده بودیم. هیچ گورخر یا گوزنی در اطراف نبود. مهاجرت سه هفته قبل به سرنتیگتی رفته بود. شیرهای ماده توانسته بودند یک گراز را شکار کنند، اما برای چهار شیر گرسنه، شکارها بسیار کم بود.
صبح روز دوم، شیرهای ماده را در حال حرکت به سمت شمال پیدا کردیم. یکی از شیرها جوانتر از سایرین بود و لنگ میزد.
در حالی که شیرها در حال حرکت در مسیر لگا بودند، هر از گاهی متوقف میشدند و استراحت میکردند. شیرهای پیرو در کنار شیر پیشرو میرسیدند و همیشه سرهای خود را به هم میمالیدند. با بالا آمدن تدریجی خورشید، نور طلایی زیبایی بر شیر پیشرو میافکند.
حدود یک کیلومتر جلوتر از شیرها که در حال حرکت در مسیر لگا بودند، به حوضچهای کوچک زیر دو درخت بزرگ رسیدیم و دو گاو وحشی مسن را دیدیم. این گاوهای تنها که به نام «داگا بویز» شناخته میشوند، گاوهایی هستند که به دلیل فشار گاوهای جوانتر از گروه خود بیرون رانده شدهاند. واژه «داگا» از یکی از زبانهای آفریقایی به معنای «گل» یا «لجن» است. دلیل اینکه این گاوها معمولاً تنها یا در گروههای کوچک هستند، همین است که توسط گاوهای جوانتر از گروه اصلی بیرون رانده میشوند. این گاوها به بدخلقی مشهورند و بهتر است از آنها دوری کنید.
این دو گاو مسن در آن لحظه که از حوضچه آب نوشیده بودند، در حال دور شدن بودند که شیرهای ماده به آنها نزدیک شدند. همه ما در خودروی گیم گفتیم که احتمال ندارد این شیرها دو گاو وحشی بزرگ را شکار کنند، به خصوص که یکی از شیرها لنگ میزد.
گاوهای وحشی متوقف شدند و شروع به ارزیابی وضعیت کردند. شیرها به تدریج به آنها نزدیک شدند و در ابتدا هیچ تلاشی برای تعقیب آنها نکردند. سپس ناگهان، بیدلیل، یکی از گاوهای وحشی به سمت حوضچه برگشت. گاو دوم نیز دنبالش رفت. فرار گاوها واکنش شیرها را برانگیخت و دو شیر بزرگ شروع به تعقیب کردند.
گاو دوم ابتدا همراه گاو اول رفت، ولی یکی از شیرها تعقیب کرد تا گاوها را از هم جدا کند.
شیرها توانستند یکی از گاوها را در داخل یک حفره در لگا گرفتار کنند. این موقعیت، حرکت گاو را محدود کرده بود و از دفاع درست او جلوگیری میکرد.
هر دو شیر توانستند به نقاط حساس پشت گاو بچسبند، یکی به قسمت پشت و دیگری به تاندونهای پای عقب آن. دو شیر دیگر به سرعت به آنها ملحق شدند. گاو دوم از آنچه اتفاق افتاده بود، دور شد و حدود سی متر از حوضچه فاصله گرفت.
گاو گرفتار شروع به غرش میکرد، ولی شریکش فاصله گرفته بود و تلاشی برای کمک به او نمیکرد. این شاید به دلیل وضعیت محدود گاو گرفتار بود که فضای زیادی برای دفاع نداشت و در مکان بستهای گیر افتاده بود.
به نظر میرسید که شیرها حدود بیست دقیقه تلاش کردند تا گاو را به زمین بیندازند. وقتی گاو به زمین افتاد، دیگر زمان زیادی نمانده بود تا شیرها با فشردن فکهای خود به گردن گاو، راه تنفسش را مسدود کرده و او را خفه کنند.
حدود ده تا پانزده دقیقه دیگر طول کشید تا گاو به طور کامل از پای درآید. گاو دوم دور شد و دانست که هیچ کاری از دستش برنمیآید و شیرها دیگر او را تعقیب نخواهند کرد، چون آنها حالا بسیار خسته شده بودند.
پس از کشتن گاو، شیرها فقط به استراحت پرداخته و نفس خود را بازیافتند پس از تلاش فراوان برای کشتن چنین گاو بزرگی.
کشتن گاو، یک چیز است و عبور از پوست ضخیم او چیزی دیگر. پوست گاو وحشی بسیار ضخیم است و در نواحی گردن آن میتواند تا دو اینچ (۵۰ میلیمتر) ضخامت داشته باشد، که در درگیریهای میان گاوها برای تسلط از او محافظت میکند. نواحی نرمتر و نازکترین پوست، شکم و بین پاهای عقب گاو است.
شیرها قطعاً گرسنه بودند، بنابراین کشته شدن گاو فرصتی عالی بود که غذای زیادی برای روزهای بعد فراهم میکرد. این بستگی داشت به اینکه آیا شیرها بتوانند جنازه گاو را برای خود نگه دارند و از مزاحمتهای هیپنها یا گروههای بزرگ شیرهای نر جلوگیری کنند.
در روز سوم، به محل کشته شدن گاو برگشتیم و دیدیم که سه شیر نر بزرگ در حال تسلط بر جسد گاو هستند و شیرهای ماده در فاصلهای از آنها دراز کشیدهاند. یکی از شیرها تلاش میکرد به طور مکرر از گوشت گاو تغذیه کند، اما شیرهای نر اجازه نمیدادند.
قدیمیترین و بزرگترین شیر نر، یال سیاه رنگی داشت و زیر چشم چپش زخمی بود که به نظر میرسید یک ناخن به سختی از چشمش گذشته باشد. او نمیگذاشت شیرهای ماده به جسد گاو نزدیک شوند وقتی که خودش در کنار آن بود.
پس از اینکه شیر نر بزرگترین سهم خود را خورد، به کنار حوضچه رفت و از آن آب نوشید. بعد از آن دو شیر نر دیگر به جسد گاو حمله کردند و باز هم هیچ سهمی به شیرهای ماده ندادند.
بین دو شیر نر که در حال خوردن از یک قسمت جسد گاو بودند، زیاد غرغر و خرخر به گوش میرسید، ولی هیچگاه این صداها به جنگ یا درگیری تبدیل نمیشد.
جالب بود که تنها رقابتی که شیرها داشتند از سوی یک جفت شغال سیاه و چند کواکر بود. هیچ کفتار دیگری دیده نشد. احتمالاً دلیل این امر حضور شیرهای نر بود.
هنگامی که شیرها تمام کردند، دیگر چیزی از جسد گاو باقی نمانده بود. تقریباً چهار روز طول کشید تا شیرها کاملاً جسد گاو را تمام کنند. وقتی کار تمام شد، شیرهای ماده و نر از هم جدا شدند و هر کدام به سمت مسیر خود رفتند.
دیدن همه اقدامات و تعاملات از آغاز شکار تا زمانی که جنازه گاو تمام شد، بسیار جالب بود. سه عکاس در خودروی ما همه با لبخند به هم نگاه کردیم و گفتیم که اصلاً پیشبینی نکرده بودیم که این شیرها قادر به شکار گاو شوند. نکته اصلی در این شکار این بود که شیرها توانستند گاو را در یک حفره گرفتار کنند، که موجب محدود شدن قدرت دفاعی او و از بین بردن فرصت برای همدستش شد.
یکی از جذابترین جنبهها این بود که هر سه نفر در خودروی گیم، در حالی که در بیابان و شکارهای مختلف شیرها حضور داشتهایم، هنوز هم ارزیابیمان از احتمال موفقیت آنها اشتباه بود. این بخشی از چیزی است که عکاسی حیات وحش را اینقدر جذاب میکند؛ همیشه با تعجب از استقامت و استراتژی شکار شیرها برمیگردید. هیچ کس نمیخواهد جلوی یک شیر گرسنه قرار بگیرد.